جدول جو
جدول جو

معنی سست زخم - جستجوی لغت در جدول جو

سست زخم
(سُ زَ)
نبضی که سست زند. سست قرعه. سست ضربه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
سست زخم
نبضی که سست زند سست قرعه سست ضربه
تصویری از سست زخم
تصویر سست زخم
فرهنگ لغت هوشیار
سست زخم
((~. زَ))
نبضی که سست می زند
تصویری از سست زخم
تصویر سست زخم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ گِ زَ)
حجر اعرابی و آن سنگی باشد مانند عاج چون بسحاق کنند و بر موضعی که خون از آن روان باشد بریزند بازدارد و آنرا شکرسنگ هم میگویند و حجرالعاج همان است. (برهان). سنگ جراحت. (آنندراج). اسم فارسی حجرالعاج است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(سُ نَ)
که شعر او سخته و محکم نباشد. که شعر او رسا و پرمعنی نیست:
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خداداد است.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(سُ عَ)
بی اراده. سست اراده. بی تصمیم:
مردان عنان بدست توکل نداده اند
تو سست عزم در گرو استخاره ای.
صائب
لغت نامه دهخدا
(سُ بَ)
بدبخت و بی طالع. (ناظم الاطباء). مدبر و بدبخت. (آنندراج) :
غمت بر سست بختان کرده لازم سست کوشی را.
ظهوری
لغت نامه دهخدا
تصویری از سست عزم
تصویر سست عزم
سست کوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چسب زخم
تصویر چسب زخم
نوار چسب دار و استرلیزه شده برای زخم بندی
فرهنگ فارسی معین